loading...

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

بازدید : 783
سه شنبه 5 خرداد 1399 زمان : 20:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

خود ناشناخته ی من

زمانی فکر میکردم پامو که از خونه بیرون میذارم تمام آدما منو نگاه میکنن

همه عالم و آدم حواسشون به منه!

آینه بخش جدایی ناپذیر من بود که اگر نبود استرس وجودمو میگرفت

همیشه در دسترس ترین جای ممکن تو کیفم قرار داشت طوری که هر لحظه اراده کردم بدون نیاز به بیرون آوردنش بتونم خودمو یواشکی توش ببینم

تمام راه مدرسه و بیرون از خونه... انگار همه زوم کردن رو گردی مقنعه و روسری من

و انگار ذره‌‌‌ای جا به جا شدنش چقدر میتونست مایه خجالت و زشتی من بشه که هر ۵ دقیقه یکبار چکش میکردم!!

خط لبی که اگر یه روز نمیزدم فکر میکردم همه اون روز منو زشت میبینن!

لوازم آرایشی که همیشه محض احتیاط تو کیفم بود و باعث تسکینم میشد گرچه که شاید اصلا استفاده نمیشد

یادمه حتی برای اینکه تو کیفم رژ پیدا نکنن رژارو میمالیدم رو تکه‌های کوچیک پلاستیک و اونارو تا میزدم و تو کیفم جاسازی میکردم :))

هر شب قبل از خواب کفشامو واکس میزدم و مقنعه و چادرم و طوری اتو میزدم و پهنشون میکردم که یک خط تا هم بهشون نیافته

هنوزم برام سواله وقتی موظف بودم کاملا حجاب داشته باشم چه اصراری بود که قبل از بیرون رفتن چتریامو بابلیس کنم؟؟؟ خدا میدونه چندبار تو این عجله‌ها پیشونین و سوزوندم..

دورانی که صورت شاداب و شفافی داشتم بدون لک و جوش .. دور چشام کبود نشده بود مثل حالا.. کم خونی نداشتم و لبا و ناخنام به اندازه کافی پررنگ بود طوری که گاهی به خاطر چرب شدن با یه ذره کرم باید ثابت میکردم رژ نزدم!

چقدر خودمو بد و چقدر در مرکز توجه میدونستم..

درست بر عکس حالا!

الان دیگه مطمئنم کسی بهم توجهی نمیکنه.. نگاه‌های آدما باعث هراسم نمیشه.. نظرشون راجع به زشتی یا زیباییم اهمیتی برام نداره.. اصلا از خونه که بیرون میرم نه من کسیو میبینم نه کسی منو! و اگر توجهیم بهم بشه برام جای تعجبه..

لوازم آرایشم از بس استفاده نمیشن دور ریخته میشن

لاکام خشک میشن

و آینه چیزیه که بیشتر وقتا باهام نیست!

میخوام بگم هر سنی یه چیزایی رو میطلبه!

کاش به جای سرکوب و تحقیر اجازه بدیم آدما بزرگ بشن و به واقعیت پی ببرن

به جای کل کل و دعواهای همیشگی بذاریم اون زمانی که نیاز دارن دیده بشن..

چون خواهی نخواهی روزایی میرسن که دلت میخواد اصلا هیچ کی تورو نبینه..

بازدید : 420
جمعه 18 ارديبهشت 1399 زمان : 19:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

خود ناشناخته ی من

نمیگم خیلی زندگی آنچنانی و پر زرق و برقی داشتیم! اتفاقا خیلی هم معمولی بودیم شاید یه وقتا زیر معمولی حتی..

اما چیزی که یاد گرفتیم این بوده که هیچ وقت فخر نفروشیم. هیچ وقت کمبود‌های ادمارو ب روشون نزنیم. و حتی بالاتر ازون در مواجهه با افرادی که سطح زندگی پایینتری از ما دارن طوری رفتار کنیم که فکر کنن فاصله‌‌‌ای بینمون نیست ک۶ نکنه یوقتی یکی ته دلش آه بکشه..

نمیدونم این شیوه و این کار چقدر درست بوده؟! یا اصلا نبوده..؟! اما جوابی که خیلی وقتا گرفتیم در قبال این تواضع، بدون تعارف سواری دادن بوده! کلا طرف دچار سوء تفاهم شده و توقعش در ارتباط با ما بالا رفته..و ما برای اینکه اون هی دلش نشکنه به رومون نیاوردیم و اونم هی پررو تر شده... و در نهایت کار به جایی رسیده که علاوه بر ضربه‌‌‌ای که بهمون زده بزور خودمونو ازش جدا کردیم..

نمیدونم کجای این معادله ایراد داره حقیقتا؟؟

وقتی تواضع به خرج میدی ادما به جای فهم این موضوع تصور میکنن لابد موجودات خاصین و کم کم حقوق و خواسته‌ها و احترام و ارزشهای مارو زیر پاشون میذارن... وقتی هم بالاخره تحملت تموم میشه و اعتراض میکنی یا خودتو از مهلکه بیرون میکشی شاکی میشن و هزار انگ بهت میزنن!!!

نتیجه اینکه باید جایگاه خودت و ادما رو همیشه حفظ کرد.. فاصله‌هارو باید حفظ کرد.. توضع چندان شناخته شده نیست و اغلب ازش سو استفاده میشه توسط طرف مقابل

هر ادمی‌رو اجازه بدین دقیقا همونجایی بمونه که هست!

رو شانیت خودتون از اول پا نذارید تا دیگران لگدمالش نکنن

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 27
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 7
  • بازدید کننده امروز : 7
  • باردید دیروز : 2
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 274
  • بازدید سال : 632
  • بازدید کلی : 72492
  • کدهای اختصاصی